مریم نانکلی

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چرا باید زنانه روایت‌ کنیم؟

1

مرد و زن به یک اندازه در به وجود آمدن زبان نقش داشتند. با اختراع نوشتن و تصرفش مانند سایر عرصه‌ها توسط مرد، بنیاد زبان به سمت مردانه شدن رفت و فرهنگ مردسالاری عمیق‌تر شد.

2

در نوشتار مردانه زن مجموعه‌یی از صفات است. زن نتوانست به عنوان فاعل خود را روایت کند و بدین گونه به موضوع نوشته‌های مرد تبدیل شد.

3

«مرد زن را در تصاویر خیالی ترسیم کرد و با گذر زمان این تصاویر عمیق‌تر و مستحکم‌تر شده و تبدیل به چیزهای طبیعی و بدیهی شدند». (کتاب «زن و زبان». نویسنده: عبدالله غذامی. مترجم: هدی عوده‌تبار. ص31) توصیف اشتباه زن و احساساتش نه فقط تلاش برخی مردها برای حفظ فضای مردانه که ناشی از عدم شناخت زن است.

4

دلیل این عدم شناخت سکوت زن است که سبب شد مرد با اندیشه‌ی خودش رفتارهای زن را استدلال کند؛ و زن، موضوع این نوشته‌ها، دخالتی در شکل‌گیری این تفکر نداشت.

5

کنار رفتن زن از متن زبان و اندیشه و رسوخ تصورات مرد از زن در فرهنگ و ادبیات تا جایی پیش رفت که زن خودش هم این تصورات را پذیرفت. این اصلی‌ترین دلیل از خودبیگانگی زن است. دلیل بسیاری از خودسانسوری‌ها. او همواره می‌کوشد شبیه تعریف فرهنگی جامعه از زن شود، و از اصالت خود فاصله بگیرد و به صفاتی که فرهنگ برایش برگزیده برسد.

6

در ادبیات هر چه از زن گفته‌اند در مدح زیبایی، عاطفه و فداکاری اوست؛ بنابراین زنی که خلاف صفات ایده‌آل فرهنگی عمل می‌کند در نگر جامعه زن بدی است که می‌خاهد خلاف ذاتش باشد، خیره‌سری ‌کند و ادای مردها را در ‌آورد.

7

عدم بیان‌گری زن و نمایان شدن رفتارهایی خلاف انتظار سبب شد جامعه صفت جدیدی به او دهد؛ پیچیدگی. مدام می‌شنویم که «زن موجود عجیبی است. او را نمی‌فهمیم». دلیلش برداشت‌های اشتباه از رفتارهای زن است.

8

زن برای تأیید تصویر فرهنگی‌اش می‌کوشد و زمانی که به هر دلیل طبق ذات و خلاف نقابش رفتار می‌کند محکوم به داشتن روانی پیچیده می‌شود. به همین دلیل اعتماد به نفس زیستن خود واقعی‌اش را ندارد و حتا اغلب خود را نمی‌شناسد.

9

«زبان سلاح معرفتی و روانی است که انسان در پس آن پناه می‌گیرد». (همان. ص117) این قدرت روایت‌گری و نوشتن است. زن برای گذشتن از این مشکل بزرگ راهی جز بیان کردن خود ندارد.

10

با افزایش مطبوعات و حضور زن در آن‌ها برخی تحولات فرهنگی رخ داد و جامعه کمی با زبان زنانه آشنا شد. زبانی افسرده و پراضطراب به خاطر سال‌ها بسته بودن و سپس خروج از حاشیه‌ی امن و تلاش برای فهمیدن و فهمیده شدن. زبان انسانی که علاوه بر روایت خود باید بکوشد تصویر غیرواقعی‌‌ رسوخ کرده در فرهنگش را بزداید، جز این نمی‌توانست باشد.

11

سرزنش این زبان باز هم زن را به سوی نوع دیگری از خودسانسوری سوق داد. تکرار زبان مردانه توسط زن. برخی می‌پندارند معیار سنجش کیفیت زبان و ادبیات آثار موفق به جا مانده است؛ ولی اگر زن بخاهد با این معیار بنویسد فقط زبان مردانه‌ را قوی‌تر می‌کند.

12

منظور از «زنانه نوشتن» درباره‌ی زن نوشتن نیست؛ بلکه نوشتن با دید زنانه است. یعنی تا جای ممکن بدون خودسانسوری نگرشش را بنویسد و از وارونه گفتن آن‌چه همیشه بوده یا گفتن آن چه هرگز گفته نشده نهراسد.

عیان شدن حقایق، زبان را از تک‌بعدی شدن دور می‌کند و زبانی تازه می‌سازد.

13

موضوع نوشته‌یی با زبان زنانه می‌تواند مرد باشد. وقتی زن از احساسش به او می‌گوید. از نگرشش به مرد و صفاتی که در او می‌بیند. وقتی زن و مرد درباره‌ی هم می‌گویند، خودشان را روایت می‌کنند نه جنس مقابل را.

14

وقتی زن خود را با زبانش می‌شناساند، همه‌ی تصاویر دروغین ساخته‌ی زبان مردانه پاک می‌شود و جامعه چهره‌ی واقعی زن را می‌بیند. زنی با همه‌ی ویژگی‌ها و احساسات خوب و بدش.

15

هر چه روایت‌گری‌ها بیش‌تر شود شخصیت‌های متفاوت‌تری را می‌شناسیم و متوجه می‌شویم زن موجودی با چند صفت ثابت نیست؛ مثلن همیشه از بارداری زن به عنوان امری مقدس یاد شده در حالی که برای بسیاری از زنان بدترین خاطره‌ی زندگی‌شان است؛ ولی مدفون کردن روایت‌های شخصی سبب شده این تجربه به درستی درک نشود.

16

غنی کردن زبان زنانه با ثبت روایت‌ها و درس گرفتن از آن‌ها انسان‌ها را به درک متقابل می‌رساند و موجب پیشرفت روابط و در پی آن پیشرفت جامعه‌ می‌شود.

17

زندگی انسان هنر را می‌سازد. ما نمی‌نویسیم تا شاهکارهای قبلی را تکرار کنیم. آن‌چه نوشته شده نتیجه‌ی زیست خالقش بوده که ماندگار شده. نویسنده باید بتواند تجربه‌ی فکری و زیسته‌اش را با زبان شخصی‌اش بنویسد تا به هنر تبدیل شود.

18

اگر همه‌ی نویسنده‌های زن و مرد این کار را به درستی انجام دهند ادبیات به زبان انسان می‌رسد؛ وقتی با وجود تفاوت‌های بی‌شمارمان بی‌محدودیت خود را روایت کنیم و به اندازه‌ی روایت‌های مردانه روایت زنانه داشته باشیم.

19

بیان صادقانه‌ی زن و مرد درباره‌ی بسیاری از موضوعات نمی‌تواند واحد باشد؛ بنابراین تسلط زبان مردانه زبان را تک‌بعدی کرده است. تأکید بر زنانه نوشتن بر قدرت و حضور زن می‌افزاید.

20

بُعد ضعیف زنانه‌ی تاریخ زبان را مردانه کرده است. برای زنانه کردن زبان تاریخ باید زنانه شود. تا پیش از رسیدن به این مرحله «زبان انسانی» ترکیب ناقصی است و تلاش برای جایگزین کردنش با «زبان زنانه» سبب فراموشیدن کمبود حضور زن و ادامه دادن نقاب‌زنی‌ها است.

21

با روایت‌گری، گذشته‌یی نقل می‌شود که بر آینده تأثیر می‌گذارد. تا روزی که زن تصویر ساختگی فرهنگی‌اش را بپذیرد و خود را شکنجه کند تا شبیه آن شود، تاریخ را از روایت‌هایش پر نکند و چهره‌ی واقعی‌اش را از خودش هم بپوشاند، باید بپذیرد موجودی ناشناخته است با روانی پیچیده؛ حال آن که روان زن و مرد به یک اندازه پیچیدگی دارد؛ ولی کسی بهتر درک می‌شود که روشن‌تر و بی‌نقاب‌تر خود را می‌شناساند.

22

با به سخن درآوردن حافظه و پر کردن حافظه‌ی تاریخ از روایت‌های زنانه، پرده برداشتن از درونیات و ساخت شخصیت‌های واقعی در داستان‌ها می‌توان به زبان زنانه رسید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *