مریم نانکلی

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مدار الکتریکی

ظهر پنجشنبه بود. رضا ناهارش را خورده و نخورده رها کرد و به سراغ کیمیا رفت. پنجشنبه‌ها تنها روز هفته بود که می‌توانست با خیال راحت هر چه قدر بخواهد با او بازی کند. برنامه‌ی منظم و خدشه‌ناپذیر درس خواندن و انجام تکالیف مدرسه‌ی کیمیا در طول هفته، زمان بازی کردنش با رضا را محدود […]

دوئت گیتار و ویولن

هر روز زمان زیادی را با من می­‌گذراند. آن روزها خودش را برای اجرای مهمی آماده می‌­کرد. برای عضویت در یک ارکستر، تست داده و انتخاب شده بود. هر روز دقایقی در خانه با من تمرین می­‌کرد. سپس من را به دوش می‌­انداخت. سوار اتوبوس و قطار می‌­شدیم. به سالن می‌­رسیدیم. آن‌­جا هم ساعاتی تمرین […]