مدار الکتریکی
ظهر پنجشنبه بود. رضا ناهارش را خورده و نخورده رها کرد و به سراغ کیمیا رفت. پنجشنبهها تنها روز هفته بود که میتوانست با خیال راحت هر چه قدر بخواهد با او بازی کند. برنامهی منظم و خدشهناپذیر درس خواندن و انجام تکالیف مدرسهی کیمیا در طول هفته، زمان بازی کردنش با رضا را محدود […]
دوئت گیتار و ویولن
هر روز زمان زیادی را با من میگذراند. آن روزها خودش را برای اجرای مهمی آماده میکرد. برای عضویت در یک ارکستر، تست داده و انتخاب شده بود. هر روز دقایقی در خانه با من تمرین میکرد. سپس من را به دوش میانداخت. سوار اتوبوس و قطار میشدیم. به سالن میرسیدیم. آنجا هم ساعاتی تمرین […]