سگ ولگرد داستان پات، سگی خانگی است که روزی در گردش با صاحبش به دنبال بوی سگ مادهیی میرود و صاحبش را گم میکند. پس از آن در خیابانها با مشکلاتی ناآشنا روبهرو میشود. به دنبال صاحب جدیدی میگردد ولی به خاطر ترس از آدمهای تازه در پذیرش صاحب جدید نیز تردید میکند.
فرم فلشبک
داستان با ولگردی و بیپناهی سگ میآغازد و در ادامه با یادآوری خاطرات زندگی قبلیاش فلشبک میخورد و مخاطب به سرگذشت او و چرایی سرگردان شدنش پی میبرد. صادق هدایت با توصیف بوی شیربرنج در خیابان و استشمام آن توسط سگ او را به یاد شیر مادر و بچگیاش میاندازد. او با این روش علاوه بر خلق توصیف فعالانهی بو و ساختن فضای حسی خیابان، بدون این که از سیر حسی داستان خارج شود فلشبک را ظریفانه وارد داستان میکند و بدون دستانداز روایت را ادامه میدهد.
تعلیق و کشمکش
گره داستان «سگ ولگرد» گم شدن سگ و سرگردان شدن اوست که نمیتواند تنهایی در برابر رفتارهای ظالمانهی غریبهها از خودش محافظت کند.
هر چند سگ کمکم با شرایط جدید خو میگیرد و به سمت تغییر میرود ولی نمیتواند نیاز عاطفیاش به وفادار بودن به کسی را برطرف کند و این فقدان همواره با اوست. نویسنده با این کنشها و احساسات صعودی و نزولی برای مخاطب درگیری فکری و حسی میسازد. کشمکش این شخصیت تلاش برای پیدا کردن صاحبش. سپس تلاش برای زنده ماندن و ساختن ارتباط تازه.
داستاننویس با سگ صاحبش را گم میکند و همواره منتظریم پیدایش کند و سگ از این وضعیت اسفناک خارج شود. به سختی میافتد و میخاهیم بدانیم آیا میتواند با طبیعت سازگار شود یا باز به انسانها بازمیگردد تعلیق میسازد.
داستان با غذا گرفتن سگ از مردی مهربان و تردیدش در اعتماد به او و پذیرشش به عنوان صاحب جدید به نقطهی اوج میرسد و در نهایت با نامعلومی عاقبتش همیشه مسئلهاش در ذهن مخاطب باز میماند.
فضاسازی
داستان در ورامین رخ میدهد. نویسنده با اشاره به اعتقادت مذهبی مردم نسبت به سگ و طرز برخوردشان با او با توجه به سطح فرهنگیشان در آن زمان نام بردن از شهر را لازم دانسته است و این گونه منطق داستانش را مستحکمتر کرده است.
داستان با فضاسازی و توصیف آبوهوایی که سگ در آن سرگردان است میآغازد. برعکس اغلب قصهها که درماندگی و گرسنگی و بیپناهی در شب و سوز سرما نشان داده میشود، هدایت مظلومیت شخصیت داستانش را در گرمای شدید تابستان زیر آفتابی قهار روایت میکند. او با این آشناییزدایی به مخاطب گوشزد میکند که سگ داستانش آن ستمدیدهی بیخانمان نیست که دغدغهیی جز سقف و خوراک نداشته باشد. بلکه علاوه بر همهی اینها او کلافه است. کشمکشهای احساسی و ذهنی دارد و به جز نیازهای اولیه برای بقا نیاز عاطفی هم دارد. او کسی را میخاهد که نه تنها نوازشش کند که خود سگ هم بتواند مهرش را به او ابراز کند. او فقط به دنبال منفعت از رابطه با صاحبش نیست بلکه خودش هم میخاهد برای او سودمند باشد. بنابراین نویسنده برای نشان دادن این حس به جای فضای خستگی ترجیح داده فضایی کلافهکننده برای ایجاد همحسی بین مخاطب و شخصیت داستانش بسازد. بنابراین موضوع داستان «سگ ولگرد» آزادی است و درونمایهی آن ترس موجودی زنده از آزادی؛ آن چه گرانترین است ولی چون تجربهاش نکرده ازش میهراسد و همچنان با عادتها و امنیت در بند بودن میآرامد.
درونمایه
پات سگی نازپرورده است که در خانهیی امن و اعیانی میزیسته. وقتی در خیابان گم میشود از سر غریزهی تلاش برای بقا میکوشد زنده بماند. اما عادتهای زندگی انسانی برایش دشواریزاست و از این رو ناخودآگاه به سمت تغییر میرود.
در صحنهیی از داستان یکی مغازهداری قلادهی پات را از دور گردنش باز میکند. صادق هدایت این گونه آزادی قطعی او را نشان میدهد ولی سگ در این آزادی نویافته احساس ناامنی میکند و صاحبی جدید میجوید.
صادق هدایت با تکیه بر اندیشهی ورزیده، مشاهدهگری دقیق و علقهاش به حیوانات توانسته شخصیتی ملموس و باورپذیر برای سگ داستانش بسازد. او به سگ ویژگیهای انسانی نمیدهد و در پی آن نیست که سگ را نماد انسان سلطهپذیر کند. هدایت هر چه از سگ میگوید خود سگ است. ظلمی که انسان به حیوان، موجودی ضعیفتر از خودش، روا میدارد. اما وفاداری، میل به دوست داشتن و دوست داشته شدن، ویژگی مشترک سگ و انسان است. پس وقتی نویسنده به خوبی این احساس را توصیف میکند ما منطقن با سگ داستانش همذاتپنداری میکنیم.
این فرم نو، نشان دادن کشمکشهای درونی و بیرونی یک حیوان دربارهی مسئلهی بنیادین آزادی، حاصل اندیشهیی نو است. حاصل نگرشی تازه به آزادی و کشف مسئلهی توهم امنیت در بندگی. حاصل دغدغههای زیستمحیطی شهروندی در دههی سی شمسی. فرم نو از اندیشهی نو میزاید. حاصل مشاهدهگری هدایت توصیف یک صفحهیی نگاه سگ و شخصیت باورپذیر و پویایش است که سببش چیزی نیست جز توجه و علاقهاش به حیوانات. نوآوری و خلاقیت او از شناخت عمیق و تمرکز بر ناآرامیهای ذهنش میآید.
یک پاسخ
بسیار دقیق و کامل بود عزیزم آفرین💐