چرا باید زنانه روایت کنیم؟
1 مرد و زن به یک اندازه در به وجود آمدن زبان نقش داشتند. با اختراع نوشتن و تصرفش مانند سایر عرصهها توسط مرد، بنیاد زبان به سمت مردانه شدن رفت و فرهنگ مردسالاری عمیقتر شد. 2 در نوشتار مردانه زن مجموعهیی از صفات است. زن نتوانست به عنوان فاعل خود را روایت کند و […]
چگونه نوشتن مطلب را بیاغازیم؟
تو سرم پر از ایدهس؛ ولی نمیتونم بنویسمشون. نمیدونم چطوری شروع کنم. راه حل: بنویسید. اگر فکر میکنید نوشتهتان باید از اول کار با شروعی خوب آغاز شود، به کمکاری و فرار ایدههایتان رضایت دهید. ایدهها شکنندهاند. وقتی بهشان بیتوجهی کنید میرنجند. شاید فکر کنید بعضی ایدهها سالها همراهتان هستند؛ اما وقتی پس از […]
دربارهی «تابستان همان سال»
«تابستان همان سال» روایت متعهدانه و هنرمندانهی ناصر تقوایی از کودتای 28 مرداد تکلیف این هفتهی من در کلاس داستاننویسی خواندن کتاب «تابستان همان سال» ناصر تقوایی بود. قرار بود هر روز یکی از داستانهای آن را بخوانیم ولی من روزی یک بار کل کتاب را میخواندم و هر بار نکتهی تازهیی در آن […]
چرا این وبگاه را بخوانیم؟
برای همسفران مسیر نویسندگی نمیخواهم برای نویسنده شدن وقت تلف کنید شاید شما هم مانند بسیاری از هنرجویان نویسندگی مدتها در این مسیر پرسه زدهاید و پیشرفتی در کار خود ندیدهاید؛ تجربهی آموختن من برای شما مفید خواهد بود: روزهای اول که تصمیم گرفته بودم داستاننویسی را بیاغازم مدام کتابهای آموزشی این حوزه را […]
هنرِ توصیف کردن
توصیف کردن من را یاد انشاهای مدرسه میاندازد. نمیدانستم توصیف منظرهای که هر کس حتا اگر آن را ندیده باشد عکس و فیلمش را بارها دیده چه لزومی دارد. شاید دلیل بسیاری از نوشتهها با توصیفات طولانی و بیهدف همین تکالیف مدرسه است. من با این نگاه و با هدف نوشتن داستانهای نو و متفاوت […]
راز افزایش دایرهی واژگان
چند سال پیش یک نفر از من پرسید: «چگونه دایرهی واژگانم را بالا ببرم؟» صدایم مثل یک صوت ضبط شده در فضا پخش شد: «کتاب و فرهنگ لغت زیاد بخون.» حالا میخواهم از مریمِ آن روز بپرسم: «تو که کتاب و فرهنگ لغت میخوانی، آیا دایرهی واژگانت را گسترده میدانی؟ آیا این کار واقعاً مؤثر […]
اَبروهایم
من ابروهایم را خیلی دوست دارم. اجازه ندادند در نوجوانی با قیافهام کلنجار بروم. میدانید که. ابرو برداشتن در مدارس دخترانهی ایران گناهی نابخشودنی است. اما این ابروهای مدلدارِ نازک، به شکل دیگری برایم دردسر آفرین میشد. مادرم پروندهام را هر مدرسهای میبرد، مدیر با دیدن عکسم میگفت: «دختر شما ابرو برداشته. ثبتنامش نمیکنیم.» آن […]
کار پارهوقت
در دانشگاه بچههایی که به خاطر هزینهی تحصیل و زندگی کار میکردند، ذهن من را مشغول کرده بودند. رفتارها و دغدغههایشان با بیست سالههای معمولی فرق داشت. گرفتاریهایشان فراتر از چیزی بود که در داستانها خوانده بودم. فکر کردم جفاکارم اگر حالا که قدمهایم با قدمهای مضطربشان یک زمین دارند، از آنها ننویسم. نوشتن داستانهایشان […]
میخواستم معنی مادر بودن را بفهمد
چشمانش با منّت باز بود. بیتفاوت. بیترس. بیتشویش. منتظر. دلتنگ. بیخواب. گودی و سیاهی زیرشان این را گواهی میداد. لشکر فکر و خیال دور سرش قدمرو میرفت. خطهای متقارنِ دو طرف صورتش از لبهای رنگپریدهاش بیشتر جلوهگری میکرد. تنش راحت به صندلی تکیه زده بود و زبانش ناراحت جریان را تعریف میکرد: «تو خونه به […]
شور و شعور
مثل همیشه یک مرد درشتاندام با ریش مشکی و یقهی بسته کارت دانشجوییام را خواست. به خاطر احتمال تنشزا بودن جلسه کارت را نزد خود نگه داشت. آگاه به حقوقم هستم و بیرمق و ناتوان در دفاع از آن. کارت را تسلیمش کردم. پس از گذشتن از گیتِ تشخیص هویت باز هم صورتم را با […]